سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت را از هرکس که آن را برایت آورد بگیر و به آنچه می گوید بنگر و نه آنکه می گوید . [امام علی علیه السلام]

خیلی خیلی خوش آمدید




علیرضا صلاح ::: چهارشنبه 87/4/26::: ساعت 10:16 صبح

قوانین مورفی توسط شخصی بنام کاپیـتـان ادوارد مورفی
مهندس نیروی هوایی، در سـال 1949 پـا بـه عـرصه حضور
گذاشت. وی هنگامی که روی پروژه ای در نیـروی هـوایــی
مشغول بررسی روند کار بود متوجه شد که تراسفورماتور
به صـورت نـادرسـتی سیم پیچی شده در مـورد تکنسین
مربوطه چنین گفت:"اگر این تکنسین راهی باشه تا بتونه
کـارشـو درسـت انـجـام نده، اون راهو پیدا میکنه." قـوانین
مورفی اکنون افزون بر هـزاران قانون می بـاشد کـه توسط
افراد گوناگون در سراسر جهان گرد آمده و مـجـموعـه ای از
قـوانـیـن حـاکـم بر زنـدگی هسـتند کـه اکثر آنها از بدبینی
نشات گرفته و جنبه شوخی دارند امـا بسـیاری از آنها نیز
عینیت و واقعیت دارند. اکنون به برخی از این قوانین توجه
کنید:

1- اگـر قـرار بـاشه کاری خراب بشه و درست پیش نره، حتما خراب می شـه آن هـم در نامناسبترین زمان!

2- اگر احتمال داشته باشه چندین کار خراب بشه، آن کـاری که بیشترین ضرر را خواهد زد درست پیش نخواهد رفت!

3- همه چیز در حال بدتر شدن است!

4- لبخند بزنید فردا همه چیز بدتر و وخیمتر خواهد شد.

5- احتمال آنکه یک شیء آسیب ببیند نسبت مستقیم دارد با ارزش آن!

6- همه کارها بیشتر از آنچه تصور میکنید بطول خواهد انجامید!

7- اگر شما تصمیم به انجام کاری میگیرید پیش ازآن لازم است ابتدا کار دیگری را انجام دهید!

8- هر راه حلی مشکل جدیدی پدید می آورد!

9- شما هنگام صبحانه خوردن هیچگاه نمیتوانید تعیین کنید کدام طرف نان را باید کره بزنید!

10- هرگاه جسم بـا ارزشی از دست شما به زمین می افتد به غیر قابل دسترس ترین مکان میرود (حلقه برلیان یا داخل سطل زباله می افتد و یا در چاه فاضلاب)!

11- شما هر موقع دنبال چیزی می گردید هـمیشه در آخـرین مـکانی که آن را جستجو میکنید می یابیدش!

12- هیچ اهمیتـی ندارد که شما به چه اندازه دنبال جنسی بگردید به محض آنکه آن را خریدید آن را در مغازه ای دیگر ارزانتر خواهید یافت!

13- همواره در خیابان در هنگام رانندگی ماشینها در لاین دیگر سریعتر حرکت میکنند!

14- زمانی که دستگاه معیوب خود را نزد تعمیرکار می برید کاملا بی عیب و درست کار خواهد کرد!

15- هر فردی راهی برای ثروتمند شدن در ذهنش دارد که عملی نمیباشد!

16- هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است ویا غیر اخلاقی و یا چاق کننده!!

17- هر کسی پول بیشتری دارد حکمرانی میکند!!

18- هیچ عمل نیکی بدون مجازات نخواهد ماند!!

19- هرگاه شما چیزی را در جای امنی قرار میدهید تا گم نشود دیگر هیچگاه نمیتوانید پیدایش کنید!

20- در ورزش گلف بهترین ضربه ها همیشه زمانی زده میشود که تنها باشید و بدترین آن هنگامی که در جمعی بازی می کنید و یا با فردی بازی میکنــید که میخواهید او را با بازی خود تحت تاثیر قرار دهید!!

21- هر چیزی را که می خواهید، نمیتوانید داشته باشید و آنچه را که دارید نمیخواهید!

22- احتمال آنکه کاری را که انجام میدهید دیگران ببـینند نـسب مسـتقیم دارد با میزان احمقانه بودن کار شما!

23- سنگین بودن ترافیک نسبت مستقیم دارد با میزان عجله شما برای زود رسیدن به مقصد!

24- هنگام ورود به پمپ بنزیـن جـایگاهـی را که انتخاب می کنید همیشه طولانی تر از جایگاه های دیگر خواهد بود.

25- هیچ اهمیتی ندارد من کجا میروم، من آنجا هستم!

26- هر کسی میتواند مدرک دانشگاهی بگیرد اما صاحب عقل نخواهد شد!

27- زباله از خلاء بیزار است آنقدر انباشته میگردد تا فضای موجود را پر کند!

28- هرگاه کفش نو را برای اولین بار به پا کنید همه پایشان را روی آن خواهد گذاشت!

29- زمانی که می خواهید لکه روی شیشه پنجره را پاک کنید همیشه لکه سمت دیگر شیشه میباشد!

30- قانون بقاء کثیفی: برای تمیز کردن هر چیزی چیز دیگری باید کثیف گردد!!

31- اگر امری احتمال دارد اتفاق بیافتد و خیلی هم خوشایند باشد،هرگز اتفاق نخواهد افتاد!

32- اگر حق با شما باشد هیچکس حرف شما را باور نخواهد کرد!

33- قوانین مانند تار عنکبوت می باشند تنها افراد ضعیف و فقیران به دام آن میافتند در صورتی که ثروتمندان و صاحبان قدرت آن را پاره کرده و میگریزند!!

34- دو عنصر در طبیعت فراوان میباشند: یکی هیدروژن و دیگری حماقت!!

35- جاده رسیدن به موفقیت همواره در دست ساختمان است!

36- هرگاه چیـزی را دور بیاندازید به محض آنکه دیگر به آن دسترسی نداشته باشید به آن نیاز پیدا خواهید کرد!

37- کار تیمی همواره ضروری می باشد چون به شما اجازه می دهـد تـا در صورت بروز مشکل فرد دیگری را نکوهش کنید!

38- احتـمـال آنـکه طـرف نانی که به آن کره مالیده شده است بروی فرش بیافتد نسبت مستقیم دارد به قیمت فرش!

39- شما هیچگاه نمی توانید با نگاه کردن به خطـوط راه آهـن، بـگویـید که قطار از کدام سمت خواهد آمد!

40-   0 = ثابت = عقل*زیبایی*در دسترش بودن
(معادله یـافتـن همسر بـه ایـن مفـهوم کـه هیـچ دختـر و زنی وجود ندارد که هر سه این خصوصیات را دارا باشد)!!

41- ماشینی که روبروی شما در حرکت است همیشه سرعتش از شما کمتر است!

42- هر چه عقیده ای مسخره تر باشد احتمال موفقیت آن بیشتر می باشد!!

43- افرادی که می توانند بهترین نصیحت ها را بکنند، نصیحت نمی کنند!!

44- دود سیگار هـمواره به سمت افراد غیـر سیـگاری حـرکت خواهد کرد، بدون توجه به سمت وزش باد!

45- جای پارک مناسب ماشین همیشه سمت دیگر خیابان میباشد!

46- برای هر عملی یک انتقاد برابر و مخالف آن وجود دارد!!

47- دوستان می آیند و می روند اما دشمنان انباشته میگردند!

48- هرگاه به دروغ به رئیس خود بگویید که علت تاخیر شما پنچر شدن چرخ ماشینتان بوده روز بعد چرخ ماشین شما پنچر خواهد شد!

49- تقریبا داخل شدن به کاری از خارج شدن از آن آسانتر است!

50- هیچ چیز هیچگاه بهتر نشده و نخواهد شد!




علیرضا صلاح ::: دوشنبه 87/4/10::: ساعت 12:57 عصر

از ائمه معصومین صلوات الله علیهم منقولست که هرکس خوابی ببیند و تعبیر انرا بخواهد بداند ببیند از ماه چند شب گذشته است بعوض هر شب یک سوره از سوره های قرآن شماره کند و بعد از آن بعدد هر شبی که که گذشته یک آیه بشمارد در آیه آخر تعبیر خواب او خواهد بود مثلا اگر از ماه ده روز گذشته باشد ده از اول قرآن بشمارد سوره دهم آیه دهم همان سوره تعبیر خواب خواهد بود.

اگر در شب اول دیده سوره اول قرآن فاتحه الکتابست و آیه اول بسم الله الرحمان الرحیم است این آیه اشاره است بر کسیکه در شب اول ماه واقعه که دیده باشد از معنی آن چنین استفاده می شود که مکتوبی یا حکمی از بزرگی برای او برسد که سبب خوشحالی او بوده باشد و بنابر قول جمعی که آیه اول الحمدلله رب العالمین را می دانند از معنی آن چنین مستفاد می شود که یک نعمتی که قبل از آن نبوده باوبرسد و شکرانه نعمت را بگوید.

اگر در شب دوم ماه خواب
دیده شود سوره بقره است بنابر اختلاف مفسرین از معنی الم و بقولی آیه دوم نیز ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین از الم چنین مستفاد می شود که خواب بیننده بر امری مطلع شود که در خاطر نگذشته باشد و از ذالک الکتاب چنن میشود که حکمی نامکتوب باو برسد که سبب خوشحالی و منزلت و جاه او باشد.

اگر در شب سوم ماه دیده شود سوره آل عمرانست و آیه سوم اینست که نزل علیک الکتاب تا آخر آیه چنان مستفاد می شود که سه چیز متغاقب سه آیه دلالت برسیدن این سه چیز دارد.

اگر در شب چهارم ماه دیده سوره نسا است آیه چهارم و اتو االنساء صدقالهن نخله تا اخرایه از معنی این آیه چنان مستفاد می شود که زنی مجدد یا مال عظیم بخانه خراب بیننده برسد یا از خانه چیزی و هدیه مرغوب باو برسد.

اگر در شب پنجم ماه دیده شود سوره مائده است و آیه پنجم الیوم یئس الذین کفرو امن دینکم تا اخرایه از معنی آیه چنین مستفاد می شود که از اهل کتاب مثل نصاری و یهود نفعی به بینده خواب برسد و یاشاید بنوعی دیگر خوشحالی برسد.

اگر در شب ششم ماه دیده شود سوره ششم سوره انعام است و آیه ششم الم یرواکم اهلکنا من قبلهم من قرن مکناهم فی الارض تا اخر آیه از معنی آیه چنین مستفاد می شود که چیزی ناخوش بصاحب خواب برسد که صاحب دولت از عظمت افتاده باشد یا از نفعی یا اندک ازردگی مبتلا شده.

اگر در شب هفتم ماه دیده باشد سوره هفتم سوره اعرافست و آیه هفتم و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون از معنی آیه چنین مستفاد می شود که کاری از کارهای خود را بجمعی فرماید و بعضی از ایشان سعی کنند باعث رفعت ایشان باشد و بعضی دیگر تقصیر کنند که از نظر خواب بیننده بیفتد.

اگر در شب هشتم ماه دیده باشد سوره هشتم سوره انفال است و آیه هشتملیحق الحق و یبطل الباطل و لوکره المجرمون از معنی آیه چنین مستفاد می شود که میان خواب بیننده و شخصی دیگر کدورت و دعوایی بوده باشد بحاکم و قاضی و امثال اینطایفه عرض شود و حق معلوم شود که بطریق خواب بیننده است.

اگر در شب نهم ماه دیده شود سوره نهم است و سوره نهم توبه است و آیه نهم کیف و ان یظهر و اعلیکم لا یرقبوا علیکم علیکم تا آخر آیه از معنی آیه چنین مستفاده می شود که دو نفر جهه قطع معامله نزد بیننده خواب برسد.

اگر در شب دهم ماه دیده شود سوره دهم سوره یونس است و آیه دهم دعوا هم فیها سبحانک اللهم و تحیهم تا اخرایه از معنی آیه چنان مستفاد می شود که از بیننده خواب خیری و عمل صالحی در وجود آید که در دنیا و آخرت نفعی باو برسد.

اگر در شب یازدهم ماه دیده شود سوره یازدهم است و سوره یازدهم هود است و آیه یازدهم الا الذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفره و اخر کبیر از معنی آیه چنین مستفاد می شود کاری پیش خواب بیننده اید که در نظر خلق مشکل باشد و چون صبر کند موجب نیکنامی و راحت ایام عمر او باشد.

اگر در شب دوازدهم ماه دیده شود سوره یوسف است و آیه دوازدهم قال انی لیخز بنی ان تذهبوا به تا اخر آیه از معنی آیه چنین مفهومی می شود که عزیزی مثل فرزند و امثال ان از او دور افتد و عاقبت آن دور افتاده نجیر باشد و بیننده خواب را از آن کدورتی رسد و عاقبت او بسیار خوب می باشد

اگر در شب سیزدهم باشد سوره رعد است و آیه سیزدهم یسبح الرعد یجمده و الملائکه تا آخر آیه از معنی آیه چنین مستفاد می شود که چیزیکه باعث ملال خاطر باشد بخواب بیننده برسد.

اگر در شب چهاردهم ماه دیده شود سوره ابراهیم است و آیه چهاردهم ولتسکتکم الارض من بعدهم ذلک لمن خاف مقامی و خاف و عبید از معنی آیه چنان مستفاد می شود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او برسد.

اگر در شب پانزدهم ماه دیده شود سوره حجر است آیه پانزدهم لقالوا انما سکر ابصار نابل نحن قوم مسحورون از معنی آیه چنین مستفاد می شود که شخصی با خواب بیننده بیحساب گفتگوی باطل کند و بجائی نرسد و کار بیننده خواب خوب شود.

اگر در شب شانزدهم ماه دیده شود سوره نحل است و آیه شانزدهم و علامات و با لتجم هم یهتدون و از معنی آیه چنین مستفاد که خواب بیننده را حالتب غیر حالت اول که داشت روی دهد و از جانب شخص خوبی و بزرگی بعظمت رسد در هر باب.

اگر در شب هفدهم ماه دیده شود سوره بنی اسرائیل است و آیه هفدهم و کم اهلکنا من القرون تا اخرایه از معنی آیه چنین مفهوم می شود که امریکه موجب ملال خاطر خواب بیننده باشد و باعث حزن و اندوه او باشد ظاهر شود و عاقبت بخیر باشد خیرات و تصدق نماید که رفع بلا کند.

اگر در شب هجدهم ماه دیده شود سوره کهف است و آیه هجدهم و تحبهم ایقاظا وهم رقود تا اخرایه از معنی آیه چنان مستفاد که منزلی مجدد یا ملکی مجدد در تصرف بیننده خواب دراید یا در ماه قبل خیری غلط به او رسیده و حالا آن خیر ظاهر می شود.

اگر در شب نوزدهم ماه دیده شود سوره نوزدهم سوره مریم است و آیه نوزدهم قال انا رسول ربک لاهلک غلامازکیا از معنی آیه چنین مستفاده می شود که رسولی از جانب بزرگی در نزد خواب بیننده اید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه باو برسد.

اگر در شب بیستم ماه دیده شود سوره بیستم سوره طه است و آیه بیستم سوره طه است و آیه بیستم فالقیها فاناهی حته تسعی تا اخرایه از معنی آیه چنان مستفاد می شود که حجت و برهان وی ثل عصای موسی(ع) و ید بیضا در تحت تصرف بیننده خواب دراید بدین طریق واقعه خود را قیاس نماید.

اگر در شب بیست و یکم ماه دیده شود سوره انبیا است و آیه بیست و یکم ام اتخذواالهه من الارض هم ینسرون از معنای آیه چنان مستفاد می شود که کسیکه با بیننده خواب در خشم بود خشم برطرف کند بدین نوع مطلب خود را قیاس کند.

اگر در شب بیست و دوم ماه بود سوره بیست و دوم کلما ارادواان یخرجوا منها تا اخرایه از معنی آیه چنین مستفاد می شود که خواب بیننده را قضیه روی دهد که موجب ملال خاطر او باشد و هرچند سعی کند از آن خلاص نشود.

اگر در شب بیست و سوم ماه دیده شود سوره مومنین است و آیه بیست و سوم لقد ارسلنا نوحا الی قوه فقال یا قوم تا اخر از معنی آیه چنان مستفاد می شود که خواب بیننده را خیر و و خوبی از جانب بزرگی که او باور نکند یا نصیحتی بکسی کند و ان کس باور نکند.

اگر در شب بیست و چهارم ماه دیده شود سوره بیست و جهارم است و سوره بیست و چهارم سوره نور است و آیه بیست و چهارمیوم تشهد علیهم تا اخر آیه از معنی آیه چنان مستفاد می شود که بیننده خواب را با شخصی دعوایی و خصومتی پیش آید که خصمش بروی غالب آید یا بیننده خواب بدو حجت اردو غالب گردد.

اگر در شب بیست و پنجم ماه دیده می شود سوره فرقانست و آیه بیست و پنجم و یوم تشقق السماء بالنعمام و نزل الملائکه تتربلا از معنی آیه چنین مستفاد می شود که مصیبتی عظیم و امری ناخوش و خصومت و گفتگوی ناشایسته ببیند.

اگر در شب بیست و ششم ماه دیده شود سوره بیست و ششم شعراست و آیه بیست و ششم قال ربکم و رب ابآئکم الاولین از معنی آیه چنین مستفاد می شود که شخص بسیار خوب و معقولی در مقام نصیحت و موعظه آن شخص درآید تا خواب بیننده بجواب سوال نجسم خود غالب گردد و شاد شود.

اگر در شب بیست و هفتم ماه دیده شود سوره نحل است و آیه بیست و هفتم قال منتظر اصدقت ام کنت من الکاذبین از معنی آیه چنان مستفاد می شود که جاسوس خیری باین کس رساند و این کس درصد تفحص این خبر شود که راست شود.

اگر در شب بیست و هشتم ماه دیده شود سوره قصص است و آیه بیست و هشتم اینست قال ذلک بینی وبینک ایما لاجلین تا آخر آیه از معنی آیه چنان مفهوم است که مهمی پیش بیننده خواب آید که آن شخص مجیر باشد در اقدام آن و تدبیر او حکمی نباشد هر چند کلام بیشتر کند و سعی نماید قبول ننهد.

اگر در شب بیست و نهم ماه دیده شود سوره عنکبوتست و آیه بیست و نهم اینست قال رب انصرنی علی القوم المفسدین از معنی آیه چنان مستفاده میشود که بیننده خواب مامور می شود باصلاح جمعی اگر با ایشان جنگ کند ظفر یابد و همه احوالات او شاید نیک باشد.

واگر در شب سی ام ماه دیده شود سوره روم است و آیه سی ام اینست فاقم وجهک للذین حنیفا فطره تا اخرایه از معنی آیه چنان مستفاد شود که بیننده خواب را امری پیش آید که جماعتی خواهند که او را امر گردانند و او سخن ایشان را گوش ندهد و سخن گوش نکردن او صواب باشد.

منبع : تعبیر با قرآن




علیرضا صلاح ::: پنج شنبه 87/4/6::: ساعت 11:59 عصر

نامه ای به دخترم

ژرالدین دخترم

اینجا شب است. یک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفتهاند. نُه برادر و خواهر تو و حتی مادرت. به زحمت توانستم بی آنکه این پرندگان خفته را بیدار کنم، خودم را به اتاق کوچک نیمه روشن، به این اطاق انتظار پیش از مرگ برسانم. من از تو بس دورم، خیلی دور، ... اما چشمانم کور باد اگر یک لحظه، تصویر تو را از چشمان من دور کنند، تصویر تو آنجا روی میز هست. تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست. اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر بر روی آن صحنه پرشکوه تأتر "شانزه لیزه" میرقصی، این را می‏دانم و چنان است که گویی در این سکوت شبانگاهی، آهنگ قدمهایت را می‏شنوم و در این ظلمات زمستانی، برق ستارگان چشمانت را می‏بینم.   شنیده‏ام نقش تو در این نمایش پرنور و پر شکوه، نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش، اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی‏آور گلهایی که برایت فرستاده‏اند تو را فرصت هشیاری داد در گوشه ای بنشین نامه‏ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا دار.

من پدر تو هستم، ژرالدین، من چارلی چاپلین هستم. وقتی بچه بودی، شبهای دراز بر بالینت نشستم و برایت قصه‏ها گفتم، قصه زیبای خفته در جنگل، قصه اژدهای بیدار در صحرا، خواب که به چشمان پیرم می‏آمد، طعنه اش می‏زدم و می‏گفتمش برو. من در رؤیای دخترم خفته‏ام، رؤیا می‏دیدم ژرالدین، رؤیا ... رؤیای فردای تو، رؤیای امروز تو، دختری می‏دیدم به روی صحنه، فرشته‏ای می‏دیدم به روی آسمان، که می‏رقصد و می‏شنیدم تماشاگران را که می‏گفتند: دختره را می‏بینی؟ این دختر همان دلقک پیره، اسمش یادته؟ چارلی، آره من چارلی هستم. من دلقک پیری بیش نیستم. امروز نوبت تو است. برقص. من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم. و تو در جامه حریر شاهزادگان می‏رقصی. این رقصها و بیشتر از آن، صدای کف زدنهای تماشاگران، گاه تو را به آسمانها خواهد برد. برو. آنجا برو و اما گاهی نیز به روی زمین بیا، و زندگی مردمان را تماشا کن، زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه‏های تاریک را، که با شکم گرسنه می‏رقصند، با پاهایی که از بینوایی می‏لرزد. من یکی از اینان بودم. ژرالدین، در آن شبهای افسانه‏ای کودکی، که تو با لالایی قصه‏های من به خواب می‏رفتی، من باز بیدار می‏ماندم. در چهره تو می‏نگریستم، ضربان قلبت را می‏شمردم، و از خود می‏پرسیدم: " چارلی آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟" تو مرا نمی‏شناسی ژرالدین. در آن شبهای دور بس قصه‏ها با تو گفتم، اما قصه خود را هرگز نگفتم. این داستانی شنیدنی است: داستان آن دلقک گرسنه‏ای که در پست ترین محلات لندن آواز می‏خواند و می‏رقصید و صدقه جمع می‏کرد. این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده‏ام، من درد بی خانمانی را کشیده‏ام و از اینها بیشتر، من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می‏زد اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می‏خشکاند، احساس کرده‏ام. با این همه من زنده‏ام و از زندگان، پیش از آنکه بمیرند، نباید حرفی زد. داستان من به کار تو نمی‏آید، از تو حرف بزنیم. به دنبال تو نام من است، چاپلین، با همین نام چهل سال مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند، خود گریستم. ژرالدین، در دنیایی که تو زندگی می‏کنی، تنها رقص و موسیقی نیست. نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بیرون می‏آیی، آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن، اما حال این راننده تاکسی را که تو را به منزل می‏رساند بپرس، حال زنش را هم بپرس ... و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه اش نداشت، چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار، به نماینده خودم در بانک پاریس دستور داده‏ام فقط این نوع خرجهای تو را، بی‏چون و چرا قبول کند، اما برای خرجهای دیگرت باید صورت حساب بفرستی. گاه به گاه با اتوبوس، یا مترو شهر را بگرد، مردم را نگاه کن، و دست کم روزی یک بار با خودت بگو، من هم یکی از آنان هستم، آری تو یکی از آنها هستی دخترم، نه بیشتر. هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز کردن را به انسان بدهد اغلب دو پای او را نیز می‏شکند، و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه خود را برتر از تماشاگران رقص خویش بدانی، همان لحظه صحنه را ترک کن، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آنجا را خوب می‏شناسم، از قرنها پیش آنجا گهواره بهاری کولیان بوده‏ است. در آنجا، رقاصه‏هایی مثل خودت را خواهی دید. زیباتر از تو، چالاکتر از تو و مغرورتر از تو. آنجا، از نور خیره‏کننده نورافکنهای تأتر شانزه‏لیزه خبری نیست، نورافکن رقاصگان کولی، تنها نور ماه است. نگاه کن، خوب نگاه کن، آیا بهتر از تو نمی‏رقصند؟ اعتراف کن دخترم، همیشه کسی هست که از تو بهتر می‏رقصد، همیشه کسی هست که بهتر از تو می‏زند، و این را بدان که در خانواده چارلی هرگز کسی آن قدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران، و یا یک گدای کنار رود سن، ناسزایی بدهد. من خواهم مرد و تو خواهی زیست، امید من این است که هرگز فقیر زندگی نکنی، همراه این نامه یک چک سفید برایت می‏فرستم، هر مبلغی که می‏خواهی بنویس و بگیر. اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می‏کنی، با خود بگو: "دومین سکه مال من نیست، این باید مال یک مرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد." جستجویی لازم نیست. این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی، همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه با تو حرف می‏زنم، برای آن است که از نیروی فریب و افسون این بچه‏های شیطان خوب آگاهم. من زمانی دراز در سیرک زیسته‏ام و همیشه و هر لحظه به خاطر بندبازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می‏روند، نگران بوده‏ام، اما این حقیقت را با تو می‏گویم: دخترم! مردمان بر روی زمین استوار بیشتر از بندبازان بر روی ریسمان نااستوار، سقوط می‏کنند، شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد، آن شب این الماس ریسمان نااستوار تو خواهد بود، و سقوط تو حتمی است، شاید روزی چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند، آن روز تو بندبازی ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی، همیشه سقوط می‏کنند. دل به زر و زیور نبند، زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه این الماس بر گردن همه می‏درخشد. اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی، با او یکدل باش، به مادرت گفته‏ام در این باره برایت نامه‏ای بنویسد، او عشق را بهتر از من می‏شناسد و او برای تعریف یکدلی، شایسته‏تر از من است.

کار تو بس دشوار است، این را می‏دانم، به روی صحنه، جز تکه‏ای حریر نازک چیزی بدن تو را نمی‏پوشاند. به خاطر هنر می توان لخت و عریان بر روی صحنه رفت و پوشیده‏تر و باکره‏تر بازگشت. اما هیچ چیز و هیچ کس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند. برهنگی، بیماری عصر ماست، و من پیرمردم و شاید حرفهای خنده‏آور می‏زنم اما به گمان من، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می‏داری. بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد، مال دوران پوشیدگی، نترس. این ده سال تو را پیرتر نخواهد کرد. به هر حال امیدوارم، تو آخرین کسی باشی که تبعه جزیره لختی‏ها می‏شود.

می‏دانم که پدران و فرزندان همیشه جنگی جاودانی با یکدیگر دارند. با من یا اندیشه‏های من جنگ کن، دخترم! من از کودکان مطیع خوشم نمی‏آید، با این همه پیش از آنکه اشکهای من این نامه را تر کند، می‏خواهم یک امید به خود بدهم: امشب شب نوئل است. شب معجزه است و امیدوارم معجزه‏ای رخ دهد، تا تو آنچه را من براستی می‏خواهم بگویم دریافته باشی! چارلی دیگر پیر شده است ژرالدین، دیر یا زود، به جای آن جامه‏های رقص شاید، روزی لباس عزا بپوشی و بر سر مزار من بیایی، راضی به زحمت تو نیستم، تنها گاهگاهی، چهره خود را در آیینه نگاه کن، آنجا مرا خواهی دید، خون من در رگهای توست و امیدوارم حتی آن زمان که خون در رگهای من می‏خشکد، چارلی را، پدرت را فراموش نکنی. من فرشته نبودم، اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم تا آدمی باشم، تو نیز تلاش بکن. رویت را می‏بوسم                                            .   

                                                                                   سوئیس 1964




علیرضا صلاح ::: چهارشنبه 87/3/22::: ساعت 11:12 عصر

ارزش

VALUE

ارزش یک خواهر را، از کسی بپرس که آن را ندارد.

To realize The value of a sister Ask someone Who doesn"t have one.

ارزش ده سال را، از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند.

To realize The value of ten years: Ask a newly Divorced couple

ارزش چهار سال را، از یک فارغ التحصیل دانشگاه بپرس.

To realize The value of four years: Ask a graduate.

ارزش یک سال را، از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است.

To realize The value of one year: Ask a student who Has failed a final exam.

ارزش یک ماه را، از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است.

To realize The value of one month: Ask a mother who has given birth to a premature baby.

ارزش یک هفته را، از ویراستار یک مجله هفتگی بپرس.

To realize The value of one week: Ask an editor of a weekly newspaper.

ارزش یک ساعت را، از عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند.

To realize The value of one hour: Ask the lovers who are waiting to meet.

ارزش یک دقیقه را، از کسی بپرس که به قطار، اتوبوس یا هواپیما نرسیده است.

To realize The value of one minute: Ask a person who has missed the train, bus or plane.

ارزش یک ثانیه را، از کسی بپرس که از حادثه ای جان سالم به در برده است.

To realize The value of one-second: Ask a person who has survived an accident.

ارزش یک میلی ثانیه را، از کسی بپرس که در مسابقات المپیک، مدال نقره برده است.

To realize The value of one millisecond: Ask the person who has won a silver medal in the Olympics.

زمان برای هیچکس صبر نمی کند. قدر هر لحظه خود را بدانید. قدر آن را بیشتر خواهید دانست، اگر بتوانید آن را با دیگران نیز تقسیم کنید.

Time waits for no one. Treasure every moment you have. You will treasure it even more when you can share it with someone special.

برای پی بردن به ارزش یک دوست، آن را از دست بده.

To realize the value of a friend: Lose one.

 

 




علیرضا صلاح ::: سه شنبه 87/3/14::: ساعت 11:18 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 3


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :8923
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<